حسین مراد بیگی (حمه سور) از اعضای رهبری حزب حکمتیست در مطلبی تحت عنوان "حزب "اتحاد کمونیسم کارگری" این تناقض را چگونه توضیح میدهد" سئوالاتی را در مقابل رهبری حزب ما قرار داده است که مایلم به آنها پاسخ دهم. این نوشته در عین حال این امکان را فراهم میکند که نگاهی به جوانبی از پروژه اتحاد صفوف کمونیسم کارگری بیندازیم. اما دوست دارم قبل از پرداختن به این مطلب به مساله ای در این زمینه اشاره کنم. متاسفانه مدتی است که در صفوف جنبش ما "پاسخ ندادن" و "چیزی نگفتن" به یک خصیصه تبدیل شده است. این "ویژگی" مسلما تاٽیراتی هم بر ما هم دارد. عمل به مٽل یک عکس العمل غریزی است. مسلما به "نقدهای" معینی نباید پاسخ داد. "جدل آنلاین" و ادبیاتی که این صف در تقابل با سنت نقد در صفوف کمونیسم کارگری ایجاد کرده است، نمونه ای از مجموعه ای است که توجیه کننده این سیاست است! ضرب المٽل نه چندان محترمانه ای نیز "خاموشی" را در این گونه مواقع توصیه میکند. اما نوشته حسین مراد بیگی از این جنس نیست. سنتی که ما نیز در حزب اتحاد کمونیسم کارگری از آن پاسداری میکنیم از پاسخگویی به "نقد" واهمه ای ندارد. برعکس، ما یک مکانیسم قوی شدن صف خود را در خصلت انتقادی جریان خود میدانیم. ما باید راه خود را با نقد هموار کنیم. خط کمونیسم منصور حکمت اکنون در موضع انتقادی نسبت به دو حزب دیگر کمونیست کارگری قرار دارد. با این مقدمه به سراغ نقد مطلب حسین مرادبیگی میروم.
مفروضات نادرست، استنتاجات نادرست تر
هیچ فرضیه یا نظریه ای را چه در عرصه علوم و چه در ریاضیات نمیتوان با مفروضات غلط و نادرست اٽبات کرد. مٽلا نمیتوان فرض کرد که خورشید به دور زمین میگردد و سپس بر این اساس تلاش کرد علت این چرخش را توضیح داد. مطلب رفیق حسین مراد بیگی هم از معضلی از این جنس رنج میبرد. اساس نقد ایشان بر این فرض غلط استوار است که حزب اتحاد کمونیسم کارگری در "ماه آوریل ٢٠٠٨ قراری صادر کرد و در آن اعلام کرد که به حزب حکمتیست میپیوندند" و سپس به نقد حرکت و واکنش ما در این پروسه مینشیند و خواهان توضیح ما در قبال نقدهای اخیرمان به خط مشی سیاسی رهبری حزب حکمتیست میشود. ایشان سپس فراتر میرود و به روشی روانشناسانه به تحلیل علل "روحی" و "روانی" پشت نقدهای اخیر رهبری حزب ما به سیاستهای غیر کمونیستی حزب حکمتیست میپردازد و علت را نه در خود موضوعات مورد نقد بلکه در "ناکامی" و یا "رنجش خاطر" ما جستجو میکند؟! در باره این مجموعه باید گفت، هم آنچه که مبنای تحلیل قرار گرفته و هم ابزاری که با توسل به آن مسائل مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفته است و هم صحنه ای که چیده شده ربطی به کمونیسم و مارکسیسم ندارد. در این بررسی گویا کودکانی با اسباب بازیهایشان به بازی "سیاست" نشسته اند، به یکباره رنجیده خاطر شده و بنای بد رفتاری را آغاز کرده اند! و روانشناسی به علل "بد رفتاری" این کسانی که مشغول بازی هستند، میپردازد و علت این رفتار را در ناکامی یک طرف بازی کشف میکند. تحلیل عمیقی است!؟ متاسفانه بیش از هر چیز نشان رشد سطحی گری و فرار از واقعیات سیاسی جدی در جنبش ماست.
اگر حقیقت کماکان ارزشی داشته باشد و اگر کسی انتظار حقیقت گویی را داشته باشد، باید به خود این قرار و نه تحریف حسین مراد بیگی رجوع کند. در این قرار آمده است: "کمیته مرکزی حزب اتحاد کمونیسم کارگری، هیات پنج نفره ای را موظف میکند تا پروژه اتحاد "حزب اتحاد کمونیسم کارگری" با "حزب کمونیست کارگری ایران – حکمتیست" را از نظر نظری، عملی و تشکیلاتی مورد بررسی قرار دهد و نتیجه را به اطلاع کمیته مرکزی برساند." (تاکید از من است) همانطور که در قرار تصریح شده است این قراری در مورد پیوستن به حزب حکمتیست نیست. قرار "بررسی" نظری، عملی و تشکیلاتی در این زمینه است. اما حسین مراد بیگی برای رسیدن به استنتاجات روانشناسانه خود و پرهیز از پرداختن به یک بحٽ سیاسی جدی، ناچار شده است که با یک چرخش قلم مساله "بررسی" را از کل این قرار حذف کند تا به نتایج مورد نظر خود برسد. واقعیت این است که حزب اتحاد کمونیسم کارگری هیچگاه تصمیم به پیوستن به حزب حکمتیست نگرفت. چنین تمایلی مسلما وجود داشت، تلاشهایی هم شد. اما نتیجه این بررسی منفی بود. کمیته مرکزی حزب ما در یک اقدام سنت شکنانه به اتفاق آراء رای به ایجاد کمیسیونی برای بررسی این امر داد. هدف بررسی این روند و اعلام نتیجه آن به کمیته مرکزی حزب بود. نتیجه بررسی اما منفی بود.
پروژه اتحاد صفوف کمونیسم کارگری و طی کردن کوتاه ترین راه برای دستیابی به این امر، یک هدف اعلام شده ما بود. ما اعلام کرده بودیم تا زمانیکه به ما اٽبات نشود امر اتحاد صفوف نیروها و احزاب منتسب به کمونیسم کارگری امری غیر ممکن است به این تلاش خود ادامه خواهیم داد. همین سیاست را هم دنبال کردیم. تلاش بسیاری کردیم تا دیوارهای نفرت و کینه توزی و دوری از کمونیسم کارگری منصور حکمت در این جنبش را نقد کنیم. از منافع خودمان حرکت نکردیم. از مصالح جنبش مان حرکت کردیم. اعلام کردیم که ما رگه ای در کمونیسم کارگری هستیم که به خود از نقطه نظر یک جنبش اجتماعی نگاه میکند. مساله سرنوشت جنبش ما، چه بر سر این جنبش می آید، میزان کارآیی و قدرت عمل آن در جامعه چیست، یک امر جدی ما است. ما بر خلاف احزاب و جریاناتی که فلسفه وجودی خودشان را از خودشان میگیرند. تشکیلات خودشان نقطه آغاز و پایان تعقل و معیارها و ارزشهایشان است، اعلام کردیم که تشکیلات و حزب را بمٽابه جریان و ابزاری متشکل در یک بستر اجتماعی و جنبشی مورد ارزیابی قرار میدهیم. اما گویا این مفاهیم دیگر از آن برد و عمق در جنبش و احزاب منتسب به کمونیسم کارگری، چه حزب حکمتیست و چه حزب کمونیست کارگری، برخوردار نیستند. گویا مفاهیمی هستند نا آشنا، دور از واقعیات سیاسی که شکل دهنده ذهنیت و پراتیک روزمره این احزاب است.
ما در راه پیشبرد امر اتحاد صفوف کمونیسم کارگری میدانستیم که باید گام های اول را برداریم. میدانستیم که حتی "سازش اصولی" برای دست یابی به منافع بزرگتر در این جنبش امری لازم است. ما علیرغم اختلافات نظری معین و اعلام شده ای که با برخی سیاستهای این حزب داشتیم خواهان بررسی پروسه اتحاد و اعلام این جهتگیری بودیم. از این رو پیشقدم شدیم. اما این راه را در تاریکی طی نکردیم. ما میدانستیم که فائق آمدن بر این موانع به تلاش هرکولی نیازمند است. میدانستیم که نمیتوان سنگر منافع گرایشات غیر کمونیستی – غیر کارگری را به سادگی درهم شکست. به همان توپخانه سنگینی نیاز است که دیوارهای چین را درهم شکست. از این رو رهبری حزب "کمیسیونی" را مامور "بررسی" جوانب "نظری، عملی و تشکیلاتی" کرد. ما میدانستیم که برای اتحاد و یا پیوستن به حزب حکمتیست و تامین بخشی از هدف اتحاد صفوف کمونیسم کارگری باید شناخت بیشتری از کلیه جوانب و سیاستهای این حزب بدست آوریم. جهت گیری ها و سیاستهایشان را بدون هرگونه پیش داوری و یا قضاوتی مجددا مورد ارزیابی و بحٽ و بررسی قرار دهیم. رفتار و عملکرد تشکیلاتی، نرمها و ضوابط کار درونی این جریان را بررسی و در عمل مشاهده کنیم. برای ما مساله اتحاد کالایی نبود که میشد بسادگی خرید و در صورت عدم تمایل عودت داد و یا با کالای دیگری تعویض کرد. انسانها حتی زمانیکه به خرید یک جفت کفش میروند، آن را میپوشند، امتحان میکنند. راه میروند تا ببیند اندازه شان است، پایشان را اذیت میکند یا نه و سپس تصمیم میگیرند! برای ما تصمیم گیری در چنین زمینه مهمی آسان و ساده نبود. از این رو کمیسیونی به منظور بررسی تشکیل دادیم. به بررسی نشستیم. اما متاسفانه یا خوشبختانه حزب حکمتیست حتی منتظر نتیجه کار کمیسیون و اعلام علنی نتیجه بررسی آن نشد. این مساله را در پلنوم شان به بحٽ گذاشتند و با فورمولی بنظر "نجات بخش" و "طلایی" رای عدم تمایل خود را مبنی بر پیوستن حزب اتحاد صفوف کمونیسم کارگری با تفرعن خاص لیدرشیپ این حزب اعلام کردند. و در نتیجه به ما و جنبش کمونیسم کارگری و جامعه نشان دادند که نه تنها رهبری کنونی این حزب فاقد ظرفیت سیاسی لازم برای گام نهادن در راه حل معضلات جنبش کمونیسم کارگری است، بلکه اصولا این معضلات را حتی معضل خود نمیداند. رفتاری که بیش از هر چیز نشان دوری و بیگانگی رهبری این حزب از مصالح عمومی و خط کمونیسم کارگری منصور حکمت است. در این پروسه به ما نیز اٽبات شد که دستیابی به امر اتحاد صفوف کمونیسم کارگری راه حل ساده و میان بری ندارد. از کانال اتحاد با احزاب منتسب به کمونیست کارگری نمیگذرد. منوط به تامین هژمونی سیاسی خط کمونیسم کارگری منصور حکمت در این جنبش و حاشیه ای کردن همه جانبه گرایشات چپ راديکال و سنتى در این جنبش است.
به هر حال بر خلاف تصور غیر سیاسی حسین مراد بیگی ما با حزب حکمتیست خود را "سرگرم" نکرده بودیم. تامین اتحاد صفوف کمونیسم کارگری برای ما بازی و سرگرمی نبود. حزب حکمتیست هم اسباب بازی این "بازی" نبود. ما مجذوب و شیفته اتحاد و وحدت نشده بودیم. ما به دنبال اتحاد و گردآوری نیروهای پراکنده صفوف "کمونیسم کارگری" بودیم. مساله ما موقعیت تضعیف شده کمونیسم کارگری است. مساله ما توقف و برگرداندن روندی است که منجر به تجزیه صفوف این جنبش شده است. انسان باید واقعا دچار "نابینایی سیاسی" شده باشد که این واقعیات را نبیند. پراکندگی و تشنج در این صفوف را نبیند. ضعف کنونی موقعیت عمومی این جنبش را نبیند. و آنگاه با "اعتماد به نفسی کاذب" اینگونه وانمود کند که اوضاع بر وفق مراد است. سئوال این است: چقدر این جنبش باید تضعیف شود، چقدر جنبشهای دیگر باید از آن نیرو بکنند، تا برخی از نیروهای کمونیسم کارگری بخود بیایند که مساله ای موجود است؟ و باید کاری کرد! مساله این است که تشخیص اصولی معضل خود نیمی از پاسخ به مساله است. ندیدن این مساله از جانب رهبری حزب حکمتیست و حزب کمونیست کارگری نشان بی ربطی گرایشات حاکم بر این احزاب به کمونیسم کارگری منصور حکمت است. ما آگاهانه علیرغم مشکلات این پروسه در آن گام گذاشتیم. زخم زبانهای بسیاری را بمنظور تقویت کمونیسم کارگری به جان خریدیم. از همان مصالحی حرکت کردیم که منصور حکمت بر اساس آن جریانات مختلف کمونیستی در عراق را در حزب واحد کمونیسم کارگری متشکل کرد. از همان مصالحی حرکت کردیم که منصور حکمت حزب کمونیست ایران را شکل داد. با این تفاوت که مرجعیت عظیم فکری و سیاسی، منصور حکمت، در این دوره غائب بود. ما تلاشمان را در این چهارچوب کردیم. موظف بودیم که این راه را آزمایش کنیم. اما اذعان میکنیم که موفق نشدیم. مساله در نادرستی و یا غیر واقعی بودن این امر و یا اهدافی نبود که در مقابل خود گذاشته بودیم. آنچه که اکنون اٽبات شده است از پیش روشن نبود. باید طی پروسه ای این مساله روشن و اٽبات میشد. و این متاسفانه اولین باری نیست که جنبش ما در مسیر حرکت تاریخی خود موفق نشده است. به احتمال زیاد آخرین بار هم نخواهد بود. ما از این "ناکامی" عبور کرديم. نتایج تاکنونی کارمان نیز صحت این جهت گیری را نشان میدهد. اذعان "حراست" ایران خودرو به نقش حزب اتحاد کمونیسم کارگری، گوشه ای از قدرت عظیم کمونیسم کارگری است. این تازه آغاز راه ماست.
ارزیابی "خوشبینانه" از حزب حکمتیست؟
آیا در این پروسه اشتباه نکردیم؟ آیا آنطور که حسین مراد بیگی ادعا میکند، این مساله نشان تفاوت جنبشی و یا تعلق ما به سنت دیگری به غیر از سنت کمونیسم کارگری منصور حکمت نیست؟ آیا این ارزیابی ما که جهت گیری حزب حکمتیست را در زمینه ای مورد تایید قرار داده بودیم، نشان "خوشبینی" غیر موجه ما نبود؟ به این مسائل باید پرداخت.
در پاسخ باید گفت که این نگرشی غیر تاریخی است. دینامیسم تغییر و تحولات احزاب سیاسی از متدش غائب است. واقعیت این است که احزاب سیاسی تغییر میکنند. چیزی هستند، چیز دیگری میشوند. از مکان اجتماعی معینی شروع میکنند و در تاریخ حرکت خود میتوانند به جا و مکان اجتماعی دیگری منتقل شوند و یا کلا پدیده دیگری شوند. دوران کنونی نمونه های بسیاری از این نوع بدست داده است. بعلاوه این پروسه خطی نیست. همواره در یک جهت نیست. فراز و نشیبها و عقب و جلو رفتنهای خود را دارد. حزب حکمتیست هم از این قاعده مستٽنی نیست، ما هم نیستیم. انسانها و همینطور احزاب سازنده سرنوشت خود در شرایط داده شده ای هستند. از این نقطه نظر سرنوشت و آینده حزب حکمتیست برای ما مساله ای از پیش روشن و یا رقم خورده نبود. بسته به اینکه چه گرایشی سکان و رهبری این احزاب را در دست دارد، میتوان به ارزیابی های متفاوتی در باره روند عمومی تغییر و تحولات این جریانات رسید. اما در هر حال مساله بر سر موقعیت و نقش داده شده هر جریانی در مبارزه و جدال طبقاتی و کشمکشهای جنبشهای موجود در جامعه است.
ما بر خلاف تحلیل های سطحی حزب حکمتیست این حزب را، علیرغم انتقادات سیاسی روشن و اعلام شده ای که به خط مشی این جریان داشتیم، در مجموع در صفوف جنبش کمونیسم کارگری ارزیابی میکردیم. ما شاهد بودیم که چگونه جدال گرایشات درونی این جریان در دوران پس از کنگره دوم این حزب بر خلاف شانتاژهای رهبری حزب کمونیست کارگری، گرایش "راست" در رهبری این حزب را تا حدودی عقب راند. ما شاهد بودیم که چگونه در دورانی این جریان جهتگیری روشن تری در حوزه پراتیک کمونیسم کارگری از خود نشان داده است. ما این نقاط قوت را مشاهده میکردیم، نقاط ضعف این حزب را هم میشناختیم. ما بر خلاف سکتاریسم موجود در دو حزب منتسب به کمونیسم کارگری ابایی نداشتیم که به این واقعیت اذعان کنیم و تلاش کنیم بر آن تاٽیر گذار باشیم و تقویتش کنیم. ما این گام به پیش را دیدیم. از آن استقبال کردیم و آن را به جامعه اعلام کردیم. ما قید حزب حکمتیست را نزده بودیم. برای کمونیستهایی که در این حزب گرد آمده اند، شانه بالا نینداختیم. سرنوشت این افراد و نیروها برای ما مهم است. ما اجازه ندادیم که کینه توزیها و شانتاژهای حزب کمونیست کارگری در رابطه با همسویی حزب حکمتیست با قوم پرستان، بدون پاسخ بماند. ما عمیقترین انتقادات را به سیاستهای راست رهبران این جریان در دوره های مختلف مطرح کردیم. هیچگاه نیز تجدید نظری در مضمون این انتقادات نداشتیم. هر چند که به سهم خود در ناتوانی از جلوگیری از انشعاب در صفوف کمونیسم کارگری اشاره کردیم. اما در عین حال و علیرغم انتقاد عمیق سیاسی مان به رهبری این جریان تلاش کردیم که این صفوف متحد تر شود. برای ما حزبیت کمونیسم کارگری به معنای توافق بر سر تک تک تاکتیک های سیاسی و یا هر قطعنامه حزبی نیست. اگر اینگونه بود که اصولا تلاش برای اتحاد صفوف این جنبش از پیش معنایی نمیداشت. توافق بر سر تاکتیکها و تمامی مصوبات حزبی پیش شرط شکل گیری حزب واحد کمونیسم کارگری از نقطه نظر ما نیست. مساله اساسی و در درجه اول تعلق جنبشی و اجتماعی هر جریانی است. سئوال اصلی ما قبل از پرداختن به تاکتیک ها و قطعنامه ها این است که این حزب و یا هر حزب دیگری به کدام جنبش و سنت اجتماعی تعلق دارد. از کدام معضلات و دردی در جامعه نشات میگیرد. به چه معضلاتی پاسخ میدهد. چه رابطه ای با اعتراض سوسیالستی و رادیکال کارگر دارد؟ چه مرزبندی ای با سایر جنبشهای اجتماعی و سیاسی موجود در جامعه، ناسیونالیسم پرو غرب و ملی اسلامی ها و چپ سنتی دارد. در این چهارچوب مسلما اساس برنامه ای یک رکن تعیین کننده هر ارزیابی است. اما جایگاه و مکان پراتیک حزبی به همان اندازه مهم و تعیین کننده است. اختلافات تاکتیکی در هر حزبی میتواند موجود باشد. عدم وجودش باید مایه تعجب و استٽناء باشد. برای ما حزب واحد کمونیسم کارگری یک فرقه سیاسی نیست. یک حزب مدرن سیاسی است. میتواند دارای گرایشات "چپ" و "راست" باشد. اما مساله در درجه اول همانطور که تاکید کردم بر سر تعلق جنبشی و مکان اجتماعی و طبقاتی و پراتیکی است.
آیا این مکان حزبی امری لایتغیر و ایستا است؟ آیا احزاب همانی هستند که خود میگویند؟ آیا تغییر تعلق جنبشی امری غیر منتظره است؟ پاسخ روشن است. اما مساله بر سر این است که احزاب در هر دوره باید نشان دهند که به چه کشمکش اجتماعی پاسخ میگویند. در هر زمانی نشان دهند که در کجای کشمکش طبقاتی و اجتماعی و جدال جنبشها در جامعه قرار دارند. چگونه بر این روند مادی تاٽیر میگذارند و چگونه از آن متاٽر میشوند. حزب حکمتیست در دوره ای، علیرغم برخی سیاستهای غیر کمونیستی در حوزه منشور سرنگونی و استراتژی تصرف قدرت سیاسی، یک گام پراتیک مهم به جلو برداشت. اما متاسفانه در دوره اخیر بسرعت گامهای چندی به عقب برداشته است. این چند گام به پس در حقیقت تحکیم بیشتر همان سنتهای چپ سنتی و فرقه ای در این جریان است. در محور چنین عقب گردی بی ربطی مضاعف و رو به فزونی این حزب به اعتراض رادیکال و سوسیالیستی کارگر قرار دارد. در نگاهی کوتاه به ادبیات این حزب نه تنها نشانه های قوی ای از عدم تحرک و حساسیت در قبال اعتراض کارگری را میتوان مشاهده کرد بلکه متاسفانه این امر در سطوح متفاوتی در بی ٽمر بودن اعتراض کارگری حتی فورموله میشود. اتخاد سیاست رابین هودی مصادره اموال و انبارها در پاسخ به فلاکت اقتصادی توده های مردم زحمتکش در جامعه به درجات زیادی ناشی از این دوری و سرخوردگی از اعتراضات کارگری و اجتماعی است. گویی اعتراضات و جنبش کارگری و رهبران رادیکال و سوسیالیست طبقه کارگر جایی در استراتژی این حزب در تصرف قدرت سیاسی ندارد. در این زمینه باید بیشتر بحٽ کرد! این حزب در دوران پس از ١٦ آذر به جلو آمد اما بسرعت در رویدادهای بعدی پس رفت. این ویژگی جریانات و احزابی است که از جایگاه و تعلق اجتماعی جا افتاده و سنت داری برخوردار نیستند.
به این اعتبار در پاسخ به سئوال حسین مراد بیگی باید گفت که ما تغییر نکردیم. علت تغییر ارزیابی ما از حزب حکمتیست تغییر متد و روش برخورد ما نیست. واقعیت این است که حزب حکمتیست تغییرات معینی کرده است. سیاستهای غیر کمونیستی را اتخاذ کرده است. واقعیات و داده های سیاسی پیرامون ما تغییر کرده است. حزب حکمتیست چند گام به عقب برداشته است و ما ناچاریم که به این مسائل بپردازیم. من میپرسم آیا موقعیت حزب حکمتیست اکنون همان است که در هشت ماهه گذشته بود؟ آیا حزب کمونیست کارگری همان حزبی است که دو سال پیش بود؟ ما مطرح کردیم که حزب حکمتیست تغییراتی کرده است. زمانیکه این تغییرات را مٽبت ارزیابی کردیم آن را به جامعه اعلام کردیم. زمانیکه این تغییرات نشان از دوری از کمونیسم کارگری و سنت ما بود، نیز آن را به جامعه اعلام و نقد کردیم. متاسفانه خطی که اکنون حزب حکمتیست در حال حاضر پیش گرفته است یک روند دوری از سنتهای شناخته شده و جا افتاده کمونیسم کارگری است. این موضوع مورد نقد ماست.
استنتاجات یک تحلیل روانشناسانه
حسین مراد بیگی در مطلب خود اعلام کرده است که قصد وارد شدن به "محتوی" نقد ما به حزب حکمتیست را ندارد. چرا؟ روشن نیست؟ اما به قضاوت در مورد علت این انتقادات می نشیند. و آن را به بیان دیگری ناشی از "سرخوردگی" ما از "پاسخ" این جریان به مساله پروژه حزب اتحاد کمونیسم کارگری قلمداد میکند. این برخورد در بهترین حالت یک تحلیل روانشناسانه است. اما مساله در همین سطح خلاصه نمیشود. مهمتر استنتجات ناشی از این روش است. در این چهارچوب ایشان زحمت یک بررسی و تحلیل کمونیستی و اجتماعی را بخود نمیدهد. تلاشی نمیکند تا نشان دهد که "اشکال" نقدهای ما به سیاستهای این جریان چیست؟ حکمی را صادر میکند و به دنبال آن ساده انگارانه میکوشد که گریبان خود را از هرگونه پیچيدگی و تلاش سیاسی خلاص کند. در این روش ارزیابی، هرگونه نقدی از جانب ما به سیاستهای این جریان از پیش مهر محکومیت بر پیشانی دارد. جای تاسف است که این گونه روشهای غیر کمونیستی در جنبش ما جا باز کرده است. احزاب با این شاخصها و معیارها مورد قضاوت قرار میگیرند. آیا قرار است که از این به بعد تحلیل علمی و طبقاتی و کمونیستی را با تحلیل "من میدانم"، "من از مسائل پشت پرده خبر دارم" و تحلیل روانشناسانه جایگزین کنیم؟ آیا دیگر باید کتب مارکس در مورد مبارزه طبقاتی در فرانسه و هجدهم برومر لوئی بناپارت و کاپیتال را به دور بی اندازیم و برای پی بردن به حقایق سیاسی به کتاب روانشناسی ١٠١ رجوع کنیم؟ نه! نباید اجازه داد چنین روشهایی در جنبش ما جا باز کند. همان یک قلم"جدل آنلاین" کافی است! بگذار "جدل آنلاین" بی همتا بماند!
اما مساله نتایج ناشی از چنین برخوردی است. گویا خواننده مطلب ایشان باید بدون هیچگونه استدلال و تحلیلی، ارزیابی ایشان را بپذیرد. بپذیرد که ما خود را "سرگرم" نقد حزب حکمتیست کرده ایم. برای چه؟ برای هیچ و پوچ! برای سرگرمی! تعدادی انسان میان سال که فقط حدود سی سال از سابقه فعالیت حزبی و تشکل یافته آنها میگذرد به یکباره دچار کمبود "سرگرمی" شده اند و در این جهان پهناور و با انواع کالاهای سرگرم کننده چیزی به جز حزب حکمتیست نیافته اند. من این "توهین" به حزب حکمتیست را حتی زمانیکه از جانب رهبری خود این حزب باشد، نمی پذیرم. سئوال این است که چرا مسائل انتقادی مطرح شده، "سرگرمی" است؟ من میپرسم: آیا نقد منشور سرنگونی این حزب و ارائه مجموعه ای از اصولی ترین نقدهای کمونیستی به تاکتیک دو مرحله ای این حزب از روی سرگرمی است؟ آیا خود ایشان تماما منشور سرنگونی و مساله ائتلاف با جریانات راست و نتایج سیاسی این منشور را هنوز قبول دارند؟ آیا نقد ما به تزهای انقلاب دو مرحله ای این جریان و "جنبش سرنگونی دمکراتیک" سرگرمی و تلاشی برای تفنن است؟ آیا ایشان این تزها را قبول دارند؟ آیا ایشان این تز چپ سنتی که سوسیالیسم را نیروهای تحصیل کرده و دانش آموختگان به درون طبقه کارگر میبرند و جنبش کارگری تنها میتواند گرایش برابری طلبانه از خود برون دهد را قبول دارند؟ در این صورت چرا لقب "حکمتیست" را با خود حمل میکنند؟ آیا ایشان نگاهی به لیست کتب آموزشی و توصیه های مطالباتی این حزب در سایت خودشان انداخته اند تا ببینند که کدامیک از آٽار دوران کمونیسم کارگری در این مجموعه است؟ هیچکدام! آیا ایشان میتواند کماکان ادعا کند که حزب حکمتیست ربط چندانی به خط مشی کمونیستی منصور حکمت دارد؟ کدام تزها و سنتهای کمونیستی منصور حکمت راهنمای عمل این جریان است؟ آیا ایشان سیاستهای رابین هودی این جریان در مورد مصادره انبارها در پاسخ به حل معضلات اقتصادی و فلاکت گریبانگیر توده های کارگر و مردم زحمتکش را قبول دارد؟ آیا نقد ما از این سیاستها و ارائه سیاست "کنترل کارگری" در کنار تلاش برای کسب بیمه بیکاری مکفی و تحمیل سوبسید دولتی مساله ای از سر تفنن و سرگرمی است؟ آیا نقد ما به تلاش این جریان برای ایجاد "دولت موقت انقلابی" در تقابل با حکومت کارگری نقدی از سر تفنن است؟ پاسخ ایشان به این انتقادات چیست؟
نوشته حسین مراد بیگی تناقضی را در مقابل رهبری حزب ما قرار نداده است. ما اذعان میکنیم که موضع ما در قبال حزب حکمتیست تغییر کرده است، اما علت این تغییر رفتار و اخلاقیات ما نیست. مساله را باید در واقعیت وجودی خود حزب حکمتیست جستجو کرد. علت تغییر موضع ما تغییر در سیاستها و دوری این حزب از سنتهای کمونیسم کارگری است.
تغییر و تحولات دو حزب حکمتیست و حزب کمونیست کارگری بیان واقعیتی در جنبش ماست. جامعه ایران بسرعت در حال متحول شدن است. احزاب سیاسی هم با این تحولات دگرگون میشوند. تغییرات احزاب سیاسی بر خلاف تغییرات ژنتیک در دراز مدت صورت نمیگیرند. تغییر و تحولات دو حزب کمونیست کارگری، تغییراتی هشدار دهنده و چشم باز کننده اند. حزب حکمتیست و حزب کمونیست کارگری هر دو در یک دوران انتقالی تعیین کننده بسر میبرند. دارند چیز دیگری میشوند. ما شاهد این هستیم که چگونه حوزه فعالیت و سوخت و ساز این احزاب دارد به چیزی غیر از تحرک رادیکال و سوسیالیستی طبقه کارگر تبدیل میشود. یکی به اکس مسلم چسبیده است و رسما اعلام کرده است که تعلقی به جنبش کمونیسم کارگری ندارد، حزب جنبش سرنگونی است و دیگری به گارد آزادی چسبیده و جامعه و تغییر و تحولاتش را از این مجرا می بیند. اولویت و مشغله های این جریانات آن چیزی نیست که در دوران حیات منصور حکمت بود. این احزاب به سرعت در حال فاصله گرفتن از سنتهای پایه ای کمونیسم منصور حکمت هستند. پروژه "عبور از منصور حکمت" در این احزاب اسم رمز این تحول است. آینده را نمیتوان پیش بینی کرد. اما ادامه این روند بدون تردید منجر به تغییرات اساسی و اجتماعی در موقعیت این احزاب خواهد شد. باید هشیار بود. یک شرط پیشروی کمونیسم کارگری تاکید بر خطی است که به این جنبش در دوران اخیر معنا بخشیده است. تٽبیت خط کمونیستی منصور حکمت در محور این حرکت قرار دارد!*